- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای که خـیال رفـتن از این خانه داری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری نه سال با تو زندگی چیز کـمی نیست بعـد تو من مـیمـانـم و دل بیقـراری بعد تو من میمـانم و یک شهر دشمن اصلاً تو جای من خودت طاقت میآری از گـریههای هر شبت خرده گـرفـتـند حـتـی درون خــانـهات بـیاخــتـیـاری چـشـم تـمـاشـای تـو را حـتـی نـدارنـد با اینکه تو با هـیـچکـس کاری نداری پهلوی مجروحت شده باعث که شبها تـا صـبـح بـیـن بـسـتـرت لالـه بکاری دیـگـر خـبـر دارنـد حـتـی بـچـههـایت با پلکهای خـسـتهات شب زنـدهداری پـا مـیشـوی بـا زحـمـت بـسـیـار امـا دیدم که دسـتت را به پهـلـو میگذاری شد کار من زانـو بـغـل کردن ولی تو کاری نداری جز همین لحظه شماری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری ای آنکه میل رفـتن از این خانه داری
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زهـرا بـمان و زنـدگیام را بهـم نزن زهرا بمان و مرگ علی را رقم نزن آشفـتگـی قـلب مرا جـمع و جـور کن فکری به حال و روز دل این غیور کن اصلابمان و روی خودت را نشان نده بازو شکسته، دست خودت را تکان نده با تو بگـویم از غم و درد و گـلایهها خـیـلی دلم شکـسـته شده از کـنایـهها! دنیای من که در نظرم سوخت فاطمه دیدم تو سوختی، جگرم سوخت فاطمه ای با حـیا! تو را جلـوی دیدهها زدند تو پا به ماه بودی و با ضربه پا زدند حـوریـهام تو را چـقـدر ظـالـمـانه زد پیـش عـلـی به بـازوی تو تـازیانه زد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خوش به حال هر کسی عبد و گدای فاطمهاست هر که در پشت سرش دست دعای فاطمهاست خشک سالیهایمان هرجا گلستان میشود علت سرسبزیاش آب و هوای فاطمهاست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گـریـه کـنـیـد مـادر مـا بیگـنـاه بـود گـریـه کـنـید مـادر مـا پـا به ماه بود حوریهای که برگ گل آسیب میزدش در قـتـل او مشارکـت یک سـپاه بود یک لات هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بیپـناه بود دیگر کسی به چهرۀ قبلش نمیشناخت پائـین پلک فـاطـمه از بس سـیاه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش عـلی گریست جای تـمام شهـر عـلـی غـرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نـفـرینشان کند ورنه به آه فـاطـمـه عـالـم تـبـاه بـود همصحـبـتی نداشت دگـر بعد فـاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگـذارد به خانهاش راه عـبـورش از وسـط قـتـلـگـاه بود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هـمـه جـا یـارِ بـا وفــا بـودی یـاور و یـار مـرتـضی بـودی مهربان همسر و نـگـار عـلی همه جا طـاقـت و قـرار عـلی خـنـدههای تو جان پنـاهـم بود در همه حـال تکـیـهگـاهم بود عالـمـه، فـاضـله، خودِ کـوثـر نـورت از آفـتـاب، روشـنتـر من هـنوز ازدحـام یـادم هست نـالـهات را مـدام یـادم هـسـت روزمـان را سـیاه کرد آن غم خـانه را غـرق آه کرد آن غم کاش زخمی دگر نمک نخورَد آه بر گـوش نُه فـلک نـخـورَد چـقَـدَر بیامـان، تو را زدهاند فاطمه، این و آن، تو را زدهاند سخت بر ما گذشت زهرا جان سخت، اما گذشت زهـرا جان دسـت بـالا بـبـر دعــایـی کـن خـانـه را غـرق ربـنـایـی کـن زینبت بیقرار و بیتاب است حسن از غصۀ تو بیخواب است
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد سرمـای بـیداد خزان بـاغ مرا پـژمـرد امسال تقـویـمـم بهـاری مخـتصر دارد رحمی به حال شاخۀ پرپر نخواهد کرد شهری که در دستانِ گلچینش، تبر دارد ای ارغوانی یاسمن از من مپوشان رو چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد یاسین مخوان در گوش شهر غافلان زیرا قلبی سیاه و چشم کور و گوش کر دارد کفتارها وقتی زمین خوردی به هم گفتند این بار شیر حق حریفی بس قدر دارد آری گـلـم تنهـا فـقـط داغ تو کـافی بود تا که توان از جان من یکـباره بردارد رخصت اگر میدادی آتش میزد آنها را چون ذوالفقارم بغضهای شعلهور دارد باران حریف چشمهای مجتبایت نیست دریـای مـاتـم در دل چـشـمان تر دارد انجام کـار خـانـه را بـسـپـار بر فـضه کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر وقـتی که میـدانی دعـاهـایت اثـر دارد از اول شب درد تـصـویـر در و آتـش در خاطر تو رفت و آمد تا سحـر دارد با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت حالی شبیه یک مریض محـتضر دارد تنهـاتـر از ایـنم نکـن با رفـتـنت بـانـو حیدر به غیر از تو کسی راهم مگردارد؟ روح الامین بدو ورودش پشت در میگفت: اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
حمله بعد از قَتل پیغمبر نباشد بهتر است سوختن را دَر اگر از بَر نباشد بهتر است در میان شعـله آهن میشود مثل مُذاب پس اگر مسمار رویِ دَر نباشد بهتر است یا زمانی که شِکَسته میشود دَر بالَگـد دَر میان شُعلهها مادر نباشد بهتر است مرتضی مَشغول قرآن جمع کردن بود، پس زیرِ دَر آیاتی از کوثر نباشد بهتر است کافران را چادُر زهـرا مسلمان میکند زیر دست و پا اگر چادر نباشد بهتر است در نـگـاه رَهـگُـذرهـا و اهــالـی مـحـل دست بَسته فاتح خـیبر نباشد بهتر است این برای مجلسِ ختم پدر زیبنده نیست دختر غمدیده در بستر نباشد بهتر است از غمِ رویِ کَبود و بازویش دِق میکند وقتِ غسلِ فاطمه حیدر نباشد بهتر است انتهای روضۀ او شعر در گودال رفت روی حنجر خنجر لب پَر نباشد بهتر است کاش وقت ذبح در گودال خون مادر نبود پیش اسماعیل اگر هاجر نباشد بهتر است
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از چـشم من مگـیـر مجـال نظـاره را با پلک خود مـبند به من راه چاره را آئـیـنـۀ تـو بـودم و بـنگـر چه میکـشم وقـتی که آه تو شکـنـد سنگ خاره را بـا هـر تـکـلـمـی نـفـسـت بــنــد آمــده بـا آه مـیزنی گـره تـسـبـیـح پـاره را جای سـلام پـلک کـبـودت تـکـان مده از تـو گــرفــتـهانـد زبــان اشــاره را من را ضیام همین که تو باشی کنار من دریای من مگـیر ز من این کـنـاره را زانو بغـل گرفتهام از غـم که پیش تو پنهان کنم چو غـنچه گـریـبان پاره را داری هـلال میشوی از بس گرفتهام از آفـتـاب چـشـمـت افــول سـتـاره را از آن زمان که سوخت پرت منزوی شدیم آتش به گـوشهای بنهـد هر شـراره را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اینقدر خود را به زحمت، سمت و سوی در نکش عشق سوزان من آتش بر دل حیدر نکش این چه اصراری است که از بستر خود پا شوی دست بر پهـلـو، اسیـر شانۀ اسـما شوی شب میان چادری خـاکی، سرِ سجادهای صبح ها تب میکنی و بر زمین افتادهای پیش چشم تار من؛ دق میکنم؛ زوری نخند پای چشمت سوخته از زخم ناجوری، نخند خانمم از دست لرزانت چه کاری میکشی؟ رختخوابت را چرا خود آب، داری میکشی؟ آن دری که سوخته، از پاشنه، کج شد بلند میخ را کـنـدم ولی از دنـدۀ لـج شد بلـند باهمین بازو چرا دستاس را چرخاندهای! نان چگونه در تنور آتشین خواباندهای! رو گرفتی از علی و بر همه رو میزنی باچه حالی، صبح تا شب، خانه جارو میزنی این صدای خسته، من را میکشد بیمعطلی خستهام؛ اما بگو کمتر خـدا قوت علی! پشت در افتاده بودی و دلـم آتش گرفت سینهات آتش گرفت و سینهام آتش گرفت با قلاف از من جدا شد دست تو، زهرا ببخش لشکر تنهای حیدر! ذوالفقارم را ببخش نـیـمهشبها بچـهها را مینـشاند زینبت چـادرت را مخـفـیـانه میتـکـاند زینبت مجتبی میگفت بین گوش زینب، خواهرم: روز مادر که بیاید گـوشـواره میخـرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
درِ ورودیِ جَنَّت، حریم ساحت توست بهشت؛ گوشۀ دنجِ حیاط خلوت توست صدای پهنۀ لاهوت، ذکر یا زهراست میان عـالم بالا همیشه صحبت توست خـدا به خاطر یک خندۀ تو، میخـندد رضای حضرت حق در یَدِ رضایت توست پیـمبـری که نماد اصول بنـدگی است زمان نافلهات، محو در عبادت توست به استعـانت لـولاک..، امـام یعـنی تو ولایت علوی پس همان ولایت توست به فکر سفرۀ هـمسایههای خود بودی چقدر رنگ عطوفت در این روایت توست غذای گرم حسن را فقیر کویت خورد همین نشانهای از لطف بینهایت توست هنوز نان تنور تو قـوت غالب ماست هنوز رونق اطعام ما به برکت توست فـقـط اجـازه بده تا بگـویمت: «مـادر» تـمـام لـذت من دیـدن مـحـبت تـوسـت تمـام گـریـهکـنـان حـسـین، مـادریاند شروع عاطفۀ اشک از مصیبت توست یکی ز مستـمعـین عـزای تو؛ جـبریل خدای عزّ وجل روضهخوان هیئت توست تـوان نـداشتهای تا سری تکـان بـدهی همین نشانگر اوضاع پُر وخامت توست هجـوم کـوچۀ بـاریک، میخ در، آتش چگونه این همه غم در دلِ شهادت توست؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
مثل هر شب خواب را در بسترش تنها گذاشت رفت پای جانمازش؛ روی دنیا پا گذاشت با قـیامش آسمان میرفت زیر چـادرش قابِ قوسینِ رکوعش عرش را هم جا گذاشت سجدهاش را بُرد آنجایی که جز مسجود نیست سر به خاکِ سجدهدارِ مسجدالزهرا گذاشت با صدای آب آب؛ از عرش، باران شد چکید رفت بالای سرِ لبتشنهاش دریا گذاشت باز تا نانآورش برگشت از شبگردیاش مرهمِ اشکی به زخمِ شانۀ مولا گذاشت گرچه رویش سرخ بود از ردّ سیلیهای اشک گوشهای هم جا برای خندۀ حاشا گذاشت در هجومِ سنگها با آنکه بار شیشه داشت پای اینکه نشکند آئینه جانش را گذاشت مشکِ اشکش را غمِ روز مبادا آب کرد گریههایش را برای روز عاشورا گذاشت چارده قرن است، میگردد زمین دنبال او آرزوی تـربتـش را بر دلِ دنـیا گذاشت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
انگار میآید اجل هر شب به دیـدارت آتش به جـانم میزنـد دستان تب دارت من، دستگیر عالـم و آدم، زمین خوردم امـیـدها دارم به این دسـت گـرفـتـارت بـار مرا بـرداشـتی از خـاک، تنـهـایی گر چه زمین افتاد آخر پشت در بارت من زخم خوردم از نگاه آنکه زخمت زد آزار دیـــدم از کـســی که داده آزارت از من طـلبکـارنـد وقت گـریـههای تو آری همان هایی که یک عمری بدهکارت این شهر در آرامش و حال تو آشـفـته ای جـان فـدای دیـدۀ از درد بـیــدارت وقت نمازت باز پیراهن عوض کردی این زخم پهلو نیست دیگر دست بردارت کاری دگـر از دست من هم بر نمیآید باور نمیکردم به اینجا میرسد کارت از زنـدگی خـیـری نـدیـدی زندگی من باشد برو ای خستۀ من، حق نگهدارت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آنروز سوخت پـای عـلی زندگانیات آتش گرفت جان من از نیمه جانیات آئـیـنـۀ شـکـسـتـۀ مـجـروح مـرتـضی شـلاق آتش از تو گـرفـته جـوانـیات
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
نشـسـتهام که بگـریم برای مـادرمـان برای درد و بـلایی که آمـده سـرمـان نشـسـتهام که بگریم برای روی کبود به زخمهای نشـسته به قلب کوثرمان خـدا کـند که بسـوزد همیـشه در آتش هرآنکه شعله نشانده به جان دلبرمان به اشکهای عـلی و به خط جبرائیل دو صفحه روضه نوشتند بین دفترمان زنی مجلـله و محـترم به روی زمین میان کوچه فـتاده است در بـرابرمان نوشـتـهاند که در بیـن لـشکـر افـتـاده از این مصیبت عظمی شکسته رهبرمان
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
داد از این درد که اُفتاده به جانم ای داد من زمین خوردهترین مردِ جهانم ای داد من جوانم تو جوان پیر شدی پیـر شدم زود میاُفتد از این غم ضربانم ای داد نـوزده سالگیات قـسمت ما حـیف نشد چشم خوردیم من و تازه جـوانم ای داد من که لب دوختم اما جگرم را چه کنم میشود تا دو سه خط روضه بخوانم: ای داد هـمـۀ شـهـر بـه اُفـتـادنـمـان خـنـدیـدنـد هـمـه دیـدنـد کـه پـاشـیـد تَـوانـم ای داد همه گفتند عـلی بود و زنش را کُـشـتند من جگر سوخته از زخمِ زبانم ای داد درِ خیبر، صفِ دشمن همه هیچ این غم را نــتــوانــم نــتـــوانــم نــتــوانــم ای داد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
به شب نشسته چرا آسمان بازویت؟ چه کردهاند مگـر با تـوان بازویت؟ به زور تیغ؛ دهان غلاف را بسـتـند که بـرمـلا نـشـود داسـتـان بـازویت شبیه بغض و غرور و دل علی انگار شکسته از دو سه جا استخوان بازویت تمام چرخۀ خلقت میافتد از حرکت همین که درد میافتد به جان بازویت چگونه دق نکـنم در عـزای بازویت فـدای لـرزش دستت فـدای بـازویت جهان که دست به دامان توست جای خودش دخیل بسته «وَرم»هم به پای بازویت به فکر موی حسینی ولی چه سخت شده بـلـنـد کـردن شـانـه؛ بـرای بـازویت برای جان به لب آوردن علی کافیست مـرور هـر شـبـۀ مـاجـرای بازویت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
یـاسـم ولی به چـشـم هـمه ارغـوانـیام سـروم ولی به چـشم همه قـد کـمـانیام امــروز قــاتــلــم بـه مــلاقــاتــم آمــده تا شـهـر را خـبـر کـند از نیـمه جانیام اسـمـاء سـال خـورده مـرا راه میبـرد پـیـری عـزا گـرفـته به حال جـوانـیام هر چـند با تـمـامـی قـدرت چـهـل نفـر مـن را زمـیـن زدنـد ولـی آســمـانـیام ای مرگ مثل اهل محـل بیوفـا نـباش چـشـمم به راه مانـده بگـیری نـشـانیام روی کبود و پهلو و بازوی غرق خون اصـلاً نـبــود حـق مـن و مـهـربـانـیام از بیکـسی، کسی نکـشـیـده شـبـیه من مجروح کـیـنههای چهـل پـست جانیام این خانه حـسرت همه اهل مـدیـنه بود چـشم حـسـود کـرده چه با زنـدگـانیام آماده گـشت پـیـرهن و دیـدنـیتر است از این به بعد یاد حسین روضه خوانیام
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چون اشک شمع، غمزده و بیصدا شدی در پـیـش روم آیــنـه، آئـیــنـههـا شـدی از خـانهٔ دو چـشـمِ عـلی بـهـر رفـتـنت با اشکهای جـاری من هم صدا شدی از آن دقـیقهایی که پرت را شکـستهاند هر ثـانـیـه به پیـش نـگـاهـم فـدا شـدی قـدر تـمـاِم عـمـر عـلـی زخـم دیـدهایی تـفـسـیـر نـقـش بسـتـهٔ قـالـو بـلا شـدی هر قـدر بر غـم دل من خـنـده میکـنند گریه است کار من که به غم مبتلا شدی ای حـاجـت نـگـفـتـهٔ نـه سـال زنـدگـی دارم سؤال از تو که از من رضا شدی؟ میبیـنـمت عزیز دلم بعد از این که تو شبهای جـمـعـه زائـر کـربـبـلا شـدی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تـمـام عـمـر بـه یـاد غـمـت عــزادارم همیشه خون به دل از خونِ روی دیوارم برای غربت من اشک ریختی شب و روز چـقدر گـریه به چـشـمان تو بدهکـارم پس از تو خنده بمن میشود حرام، بمان من از خـوشی زمانه فـقـط تو را دارم بمان که جز تو کسی نیست فکر بیکسیام بمـان تـمام سپـاهـم! بـمـان عـلـمـدارم! من از مدینه و دیوار و کوچه یک همسر و یک پسر ز در و مـیخ آن طلبکـارم تو سوخـتی و فـقط سهـم من تماشا شد اگـر ز شـرم تـو مـانـنـد ابـر مـیبـارم سپر برای تو دادم، خودت شدی سپرم دگر پس از تو ز تیغ و غـلاف بیزارم سـپـیـد بـخـتی مان را نظـر زدنـد آخر عــروس خـانـه مـن تـا ابـد عــزادارم
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
پـای مانـدن داری اما پای رفـتن بیشتر یـار نـه سـاله کـنارم باش لـطـفا بیشتر بی اجازه دشمنت در خانه ما پا گذاشت ای خوشی من دراین دنیا !دراین دنیا بمان نه بـرای من بـرای بچـهها اینجا بـمان التـماسم را نـدیـده هـیچکس! حالا ببـین بانوی من خانه را آوار کردن خوب نیست بهر رفتن اینهمه اصرار کردن خوب نیست کار کردی فضه را بی تاب کردی فاطمه شب به شب یاد گل پرپر نرفت از خاطرم چادر پاخوردۀ کـوثر نرفت از خاطرم چهارچوب خانه از داغ تو هق هق میکند از علی بگذر درآن غوغا نشد کاری کنم قـنـفـذ آمد سـوی تو اما نشد کـاری کنم کار حیدر سخت شد با زخم کاری میروی گرچه با طفلان هوای سوختن داریم ما خاطرت آسوده در خانه حسن داریم ما بیکفن باشد حسین و بیحرم باشد حسن
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حالیکه داری حال دوران پیمبر نیست از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست ای لیلهالقدری که عمرت لیلةالقدر است انگـار زنده ماندنت دیگـر مقـدر نیست با دیدن تابوتِ خود، همسر که میخندد یعنی دلش دیگر به ماندن پیش شوهر نیست من که نود زخم از اُحُد دارم خبر دارم که هیچ زخمی سخت تر از “زخم بستر” نیست یک پلک تو از ضربۀ سیلی ورم کرده انـدازۀ چـشـمان تو با هم بـرابـر نیست حوریه با برگ گـلی مجـروح میگردد اصلاً نیازی به غلاف و میخ، دیگر نیست در را شکستند و به پهلوی تو کـوبیدند باور کنم اینها تقاص فتح خـیبر نیست؟ یک گوشه زینب گریه یک گوشه حسین گریه دریا حریف اشک این خواهر برادر نیست
: امتیاز
|